یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی

"بسم رب الشهدا و الصدیقین"
در پانزدهمین روز از ماه خدا در یکی از سالهایی که فرزندان آقا روح الله سودای آسمانها را داشتند به جرگه زمینیان پیوستم. آشنا به علوم آسمان و زمین و علاقمند به تاریخ معاصر ایران.این علاقه من را به سیاست کشاند ولی اهل سیاست نیستم، معتقدم سیاست "اهل"خودش را دارد و ما "اهلیت"آن را نداریم.منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستم.
arrahimi@chmail.ir
اینستاگرام
https://www.instagram.com/ahmadrrahimi

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

.:: شنبه 1397/8/5 - مسجد کوفه، آغاز پیاده روی .:: 

ساعت 9 صبح همه وسایل رو جمع کردیم و به سمت مسجد کوفه حرکت کردیم. مسجد کوفه تو برناممون نبود ولی دیروز تصمیم گرفتیم که حتما به  مسجد کوفه هم برویم. از موکب تا محلی که ونها برای مسجد کوفه می بردند ده دقیقه ای فاصله بود که پیاده رفتیم. توی مسیر مردم پیاده به سمت مسجد کوفه حرکت می کردند و باز هم صحنه های زیبایی رو می دیدم و به فکر فرو می رفتم و پیش خودم غبطه می خوردم چه عشقی این مردم دارند؟چه اعتقادی ؟ حدود ساعت 10:30 به مسجد کوفه رسیدیم . بافت قدیمی این مسجد و اطراف آن خیلی توجهم رو جلب کرد و حس خوبی رو بهم منتقل کرد. در اطراف مسجد یک روحانی ایرانی توجهم را جلب کرد که برای عده ای سخنرانی می کرد. مردم داشتند یکی یکی به این جمع می پیوستند و من هم رفتم ببینم در مورد چی صحبت میکنه. روضه می خواند از غربت و مظلومیت حضرت علی ع میگفت و مردم اشک می ریختند. پس از سخنرانی این روحانی به طرف مسجد حرکت کردیم و چون آنجا امانت داری نبود! اول من رفتم به مسجد رفتم. مکانهای زیارتی این مسجد و این که در هر گوشه ای نماز داشت را برای اولین بار تجربه می کردم پیش خودم میگفتم ای کاش زودتر می آمدم یا روز قبل می امدم تا این اعمال رو بتونم انجام بدهم و چون زمان کافی نداشتم و علی هم بیرون منتظرم بود سریع اعمال رو  به جا آوردم - البته نه به دل جمع و کامل رفتم - و از مسجد خارج شدم تا علی هم بیاید و اعمال را انجام دهد. ساعت 13:30 بود که پیاده روی رو از مسجد کوفه به سمت حرم امام حسین ع آغاز کردیم و این بار طریق العلما رو دوست داشتیم تجربه کنیم و در این مسیر قدم برداریم.

 

  • احمدرضا رحیمی

.:: نجف - پنجشنبه 97/8/3 اذان مغرب ::.

چند دقیقه ای مانده به اذان مغرب که به شهر نجف رسیدیم. ترافیک، ازدحام جمعیت و شلوغی خیابانها غوغا می کرد، موکبها در هم تنیده و از چند کیلومتری حرم مطهر حضرت علی ع زده شده بودندو یک فضای زیبای عشق و عاشقی را تصویر کشیده بودند ؛ آسمان ابری و توام با  رعد و برق هایی توجهمون را به خودش جلب می کرد. ماشین تا جایی که امکانش بود ما را برد و سرانجام در نزدیکترین نقطه به حرم از ماشین پیاده شدیم و ادامه مسیر ار پیاده رفتیم. در مسیر  موکبها رو یکی یکی رد میکردیم و از دیدن این همه عشق و محبت به خاندان اهل بیت لذت می بردیم ،رعد و برق ها همچنان ادامه داشت هنوز چند دقیقه ای از پیاده روی نگذشته بود که بانگ اذان مغرب بلند شد. به یکی از موکبها که سجاده های نماز را برای زوار پهن کرده بود رفتیم با شروع نماز باراندگی شروع شد وتا بعد از نماز هم ادامه داشت. این برای سومین بار در امروز بود که زیر باران ماندیم. بارندگی چند دقیقه ای طول نکشید و پس از توقف، به مسیر ادامه دادیم.

  • احمدرضا رحیمی

 دیروز آقای روحانی در جلسه با معاونین و مدیران وزارت نیرو باز دوباره یک جمله قصاری رو فرمودند که خیلی خنده دار بود. ایشون فرمودند حل مشکل کم آبی از طریق بارور کردن ابرها یک تفکر شاهانه است. یعنی واقعا ادم از تعجب شاخ در میاره که چی بگه. دانشی که حدود هفتاد هشتاد سال  است که در خدمت انسان است و فارغ از خوب یا بد بودنش بعنوان یک راهکار برای حل مقطعی خشکسالی مطرح میشه؛ حالا چطور شده که از دید رئیس جمهور تفکر شاهانه تلقی شده الله علم. البته حالا چون سپاه اعلام کرده ما اینکار را می توانیم بکنیم و حاضریم کمک دولت بکنیم می خواهد این تفکر شاهانه را به سپاه پاسداران بچسباند وگرنه این دیگه یک کار صرفا علمی و ربطی به سیاست ندارد.

من با بارور سازی ابرها نمیتونم بفهمم که این کار یک تفکرشاهانه است ولی مذاکره با آمریکا و بستن با کدخدا را میتونم بفهمم که یک تفکر شاهانه است چون که شاه عاشق رابطه با آمریکا بود. داشتن خانه چند صد میلیاردی در شمال تهران یک تفکر شاهانه است چون که شاه هم در شمال تهران بود. منتقدین را با دهها عنوان تحقیر کردن یک تفکر شاهانه است چونکه شاه هم منتقدین را محکوم میکرد و بسیاری از مصادیق دیگر از این دولت که خیلی راحت تفکر شاهانه حاکم بر دولت راستگویان و درستکاران را میتوان دید.

  • احمدرضا رحیمی

در مقطع یک ماه و چهل روز گذشته تونستم سه چهار کتاب در مورد موضوعی که توجهم را جلب کرده بود مطالعه کنم و ان شاء الله با خرید چند کتاب دیگر همچنان ادامه خواهد داشت نتیجه این مطالعات برام بسیار عالی بود خیلی افق دیدم رو نسبت به مسئله ای که دنبال می کردم باز کرد و از این بابت خیلی خوشحالم و البته صد افسوس که چرا تا پیش از این نسبت به این مسئله غافل بودم.

یکی از این کتابهایی که مطالعه کردم کتاب "رحمت واسعه" مجموعه بیانات کوتاه حضرت ایت الله العظمی بهجت ره بود. خیلی این کتاب مفیده و مطالعه اون رو بهتون پیشنهاد می کنم. در صفحه 194 این کتاب آقای بهجت تلنگری بهمون زدند که ذکر آن خالی از لطف نیست.

سعد وقاص، پدر عمر سعد، با اینکه از اصحاب شورا بود و با علی بیعت نکرد و از معاویه هم مهمتر بود، وقتی به معاویه رسید، گفت: السلام علیک ایها الملک! درود بر تو ای پادشاه. معاویه  به او اعتراض کرد که چرا امیرالمومنین نمی گویی؟ گفت: از این راهی که تو این منصب را به دست آوردی، اگر به من می دادند، نمی پذیرفتم!

آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم . این طور نیست که آنها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت.به خدا پناه می بریم!

  • احمدرضا رحیمی

چند وقت پیش توی جلسه ای که بچه ها برای " روضه های هفتگی " بحث و تبادل نظر می کردند گفتم یکی از سوالاتی که ما  باهاش مواجه میشیم  و قطعا یکسری از جوانها و نوجوانها از ما می پرسند اینه که چرا جلسه هفتگی داریم؟اصلن چه لزومی داره که ما هر هفته روضه بگیریم، سینه بزنیم ، اشک بریزم !؟ لذا ما باید از الان در این خصوص فکری کنیم و راهکارهایی بیندیشیم.


امروز یکی از سخنرانیهای استاد حسین انصاریان را مطالعه میکردم یک روایت خیلی جالب ایشون مطرح کردند که بی ارتباط به بحثی که در اون جلسه مطرح کردم نیست.


در روایت دارد(من این روایت را یادداشت کرده ام، اما الآن نمی دانم کجاست): امام هشتم در سفری که از مدینه به مرو می رفتند؛ البته نه به این شهر مشهد. امام در مسافرتشان اصلاً به خراسان(این شهری که الآن هست) نیامدند. ایشان را به مرو بردند و دو سال در آنجا نگه داشتند. بعد مأمون با برادرش امین جنگ داشت، امین در بغداد بود و لشکری را از مرو آماده کرد که به بغداد برود. در همین جایی آمد که حضرت دفن است. یکی دو روزی آنجا برای استراحت ارتش پیاده شدند، همان جا به حضرت زهر داد و همان جا هم امام دفن شد. در راهِ رفتنشان به مرو که اغلب کویر بود(ظاهراً از مدینه به بصره آمدند، از بصره به اهواز، از اهواز به حدودهای طبس، بعد تا جادهٔ کوه سرخ آمدند و از آنجا وارد نیشابور شدند. خط سیرشان در کتابخانه آستان قدس هست که از کجاها رد شدند، از کنار چه دهات هایی و چه شهرهایی)، امام آرام آرام می رفتند که دیدند یک گله آهو همه با همدیگر در این کویر گریه می کنند. امام پیاده شدند، گلهٔ آهو هم از جای خود تکان نخورد. ما طبق قرآن اعتقاد داریم که انبیا و ائمه زبان حیوانات را می دانستند. در سورهٔ نمل می خوانیم سلیمان با هدهد و مورچه گفت وگو کرده است، آن هم گفت وگوی طرفینی. مؤمن مَحرم به همهٔ عالم است؛ حالا مَحرمیت ما به اندازهٔ سعهٔ وجودی خودمان است، اما مَحرمیت آنها و بیگانه نبودن آنها به اندازهٔ هستی است.

به آهو فرمودند: چرا گریه می کنید؟ گفتند: آقا، ما هر چندوقت یک بار همه مان هر کجا که هستیم، در این کویر(همه می دانند در چه روزی)، چندوقت به چند وقت دور همدیگر جمع می شویم و در حدی که سیر شویم، برای ابی عبدالله(ع) گریه می کنیم. حضرت فرمودند: من به مرو می روم، گاهی هم که دور هم جمع می شوید، برای من هم گریه کنید؛ یعنی اگر می خواهید در دنیا بهره ببرید، یک راهش گریهٔ بر ابی عبدالله(ع) و یک راهش گریهٔ بر امام هشتم(ع) است. «فَاَبَین اَن یحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْن مِنْها وَ حَمَلَهَا الاِنْسان اِنَّه کان ظَلوماً جَهولاً» شأن انسان این بود که عادل و بی ظلم زندگی کند؛ شأن انسان این بود که عالم زندگی کند، نه نفهم و نادان.(متن)


قطعا در دور هم نشستن و گریه کردن برای امام حسین برکاتی است که ما غافلیم

  • احمدرضا رحیمی